!به تنگي آويخته مي مانم
رزا جمالي
به تنگي آويخته مي مانم
آب از سرم جاري نمي شود
طبيعي ست كم كم كرخت شوم
گوش ماهيِ كله شق ،
اين آسمانِ لاف مثلِ لنگري سنگين افتاده رويِ پاهام
!اين آسمانِ گيج
ماه را جرم گيري كرده اند
سايه اي ست كه دنبالم مي آيد
و تو پابرهنه تويِ خوابم دويده اي
خب،
كيف مي كني؟
!يك رگم از اين زمين جدا نيست كه لك بزنم
به تنگي آويخته مي مانم
دلخوشِ آسماني كه روزي نهنگي بزرگ بلعيدش
و وقتي كه ديگر خيلي دير شده بود تو در خليج برايم دست تكان دادي
به تنگي آويخته مي مانم
و ساده است:
من باختم
Like a hanging jug
No drink is pouring off me
It’s natural to be numbed gradually
Pig-headed seashells!
This boasting sky
Is an anchor
Which has fallen on my lap
This dizzy sky!
The moon’s been cleared
A shadow’s coming after me
Barefoot you used to run
through my dreams!
Enjoyed?!
Numbed?!
All my veins are connected to this land . . .
Like a hanging jug
Joyful of this sky
A huge whale swallowed it whole one day
You waved your hands
And it was over!
The Gulf was over!
Like a hanging jug
It’s simple!
I lost the game
And gambled all away…
Translated into English from the Persian by the author Rosa Jamali
مثل إبريق معلق
رُزا جمالي
ترجمة نزار سرطاوي
مثل إبريق معلق
ليس ثمة شَربة ماءٍ تقطر مني
من الطبيعي أن أكون قد تخدرت تدريجيًا
!أيتها الصَدَفات البحرية العنيدة
هذه السماء المتبجحةُ
مرساةٌ
سقطَتْ على ركبتي
!هذه السماء المصابة بالدوار
لقد تم تطهير القمر
ثمّة ظلٌّ يتبعني
كنتَ تعدو حافيَ القدمين
!عبر أحلامي
!شاعرة بالمتعة؟
!مخدرة؟
…عروقي جميعاً مرتبطة بهذه الأرض
مثل إبريق معلّق
مبتهج بهذه السماء
ابتلعه بكامله حوتٌ ضخمٌ ذات يوم
لوّحتَ بيديك
!وانتهى الأمر
!انتهي الخليج
مثل إبريق معلّق
!الأمر بسيط
لقد خسرتُ اللعبة
…وراهنتُ بكل شيء
Translated from the English into Arabic by Nizar Sartawi